اینقدر. (آنندراج). به این بسیاری و به این زیادی و همه اینها. (ناظم الاطباء). این اندازه. (فرهنگ فارسی معین) : بتو بازگردد غم عاشقی نگارا مکن اینهمه زشت یاد. رودکی. ما بر اینهمه صبر نمی کردیم. (تاریخ بیهقی). لازمست آنکه دارد اینهمه لطف که تحمل کنندش اینهمه ناز. سعدی. با اینهمه جور وتندخویی نازت بکشم که خوبرویی. سعدی. بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود اینهمه قول و غزل تعبیه درمنقارش. حافظ. حاصل کارگه کون و مکان اینهمه نیست باده پیش آر که اسباب جهان اینهمه نیست. حافظ. وعده وصل بفردا مفکن ای نوخط که جهان پا برکابست و زمان اینهمه نیست. صائب. ، کنایه از آسمان. (آنندراج) : گرنه مهمان خدایی تو تراایزد چون نشاندست درین پر ز چراغ ایوان. ناصرخسرو. چرا او را کت او کرد این بلندایوان بطوع و رغبت ای هشیار نپرستی. ناصرخسرو. اجرام که ساکنان این ایوانند اسباب تحیر خردمندانند. خیام. تو پنداری که بر هرزه است این ایوان چون مینو تو پنداری که بر هرزه است این ایوان چون مینا. سنایی. شنگرف ز اشک من ستاند صورتگر این کبودایوان. خاقانی. - ایوان آسمان،اشاره بفلک قمر است. (مؤید الفضلا) (هفت قلزم). - ایوان زنگاری، اشاره بفلک قمر است. (هفت قلزم). ایوان سیماب، اشاره بفلک قمر است. (مؤید الفضلا) (هفت قلزم). - ایوان قدس، کنایه از آسمان است: بگذران مرکب از سپهر بلند درکش ایوان قدس را بکمند. نظامی (هفت پیکر ص 10). ، خانه: جهان جای بقا نیست بآسانی بگذر به ایوان چه بری رنج و بکاخ و ستن آوند. طیان. ، مجازاً به معنی روزگار و زمانه
اینقدر. (آنندراج). به این بسیاری و به این زیادی و همه اینها. (ناظم الاطباء). این اندازه. (فرهنگ فارسی معین) : بتو بازگردد غم عاشقی نگارا مکن اینهمه زشت یاد. رودکی. ما بر اینهمه صبر نمی کردیم. (تاریخ بیهقی). لازمست آنکه دارد اینهمه لطف که تحمل کنندش اینهمه ناز. سعدی. با اینهمه جور وتندخویی نازت بکشم که خوبرویی. سعدی. بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود اینهمه قول و غزل تعبیه درمنقارش. حافظ. حاصل کارگه کون و مکان اینهمه نیست باده پیش آر که اسباب جهان اینهمه نیست. حافظ. وعده وصل بفردا مفکن ای نوخط که جهان پا برکابست و زمان اینهمه نیست. صائب. ، کنایه از آسمان. (آنندراج) : گرنه مهمان خدایی تو تراایزد چون نشاندست درین پر ز چراغ ایوان. ناصرخسرو. چرا او را کت او کرد این بلندایوان بطوع و رغبت ای هشیار نپرستی. ناصرخسرو. اجرام که ساکنان این ایوانند اسباب تحیر خردمندانند. خیام. تو پنداری که بر هرزه است این ایوان چون مینو تو پنداری که بر هرزه است این ایوان چون مینا. سنایی. شنگرف ز اشک من ستاند صورتگر این کبودایوان. خاقانی. - ایوان آسمان،اشاره بفلک قمر است. (مؤید الفضلا) (هفت قلزم). - ایوان زنگاری، اشاره بفلک قمر است. (هفت قلزم). ایوان سیماب، اشاره بفلک قمر است. (مؤید الفضلا) (هفت قلزم). - ایوان قدس، کنایه از آسمان است: بگذران مرکب از سپهر بلند درکش ایوان قدس را بکمند. نظامی (هفت پیکر ص 10). ، خانه: جهان جای بقا نیست بآسانی بگذر به ایوان چه بری رنج و بکاخ و ستن آوند. طیان. ، مجازاً به معنی روزگار و زمانه
مخفف از این پس. از حالا. از این ببعد: بدو گفت هرگز تو در خان من ازین پس نباشی نگهبان من چنین داد پاسخ ورا پیشکار که ایدون گمانم من ای شهریار کزین پس نیابی تو از بخت بهر بمن چون دهی کدخدائی شهر. فردوسی. سپاه دو کشور چو کردم نگاه ازین پس جز او را نخواهند شاه. فردوسی.
مخفف از این پس. از حالا. از این ببعد: بدو گفت هرگز تو در خان من ازین پس نباشی نگهبان من چنین داد پاسخ ورا پیشکار که ایدون گمانم من ای شهریار کزین پس نیابی تو از بخت بهر بمن چون دهی کدخدائی شهر. فردوسی. سپاه دو کشور چو کردم نگاه ازین پس جز او را نخواهند شاه. فردوسی.