جدول جو
جدول جو

معنی این په - جستجوی لغت در جدول جو

این په
این دفعه، این طرف
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هَِ بَ / بِ کَ دَ)
اینقدر. (آنندراج). به این بسیاری و به این زیادی و همه اینها. (ناظم الاطباء). این اندازه. (فرهنگ فارسی معین) :
بتو بازگردد غم عاشقی
نگارا مکن اینهمه زشت یاد.
رودکی.
ما بر اینهمه صبر نمی کردیم. (تاریخ بیهقی).
لازمست آنکه دارد اینهمه لطف
که تحمل کنندش اینهمه ناز.
سعدی.
با اینهمه جور وتندخویی
نازت بکشم که خوبرویی.
سعدی.
بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود
اینهمه قول و غزل تعبیه درمنقارش.
حافظ.
حاصل کارگه کون و مکان اینهمه نیست
باده پیش آر که اسباب جهان اینهمه نیست.
حافظ.
وعده وصل بفردا مفکن ای نوخط
که جهان پا برکابست و زمان اینهمه نیست.
صائب.
، کنایه از آسمان. (آنندراج) :
گرنه مهمان خدایی تو تراایزد
چون نشاندست درین پر ز چراغ ایوان.
ناصرخسرو.
چرا او را کت او کرد این بلندایوان
بطوع و رغبت ای هشیار نپرستی.
ناصرخسرو.
اجرام که ساکنان این ایوانند
اسباب تحیر خردمندانند.
خیام.
تو پنداری که بر هرزه است این ایوان چون مینو
تو پنداری که بر هرزه است این ایوان چون مینا.
سنایی.
شنگرف ز اشک من ستاند
صورتگر این کبودایوان.
خاقانی.
- ایوان آسمان،اشاره بفلک قمر است. (مؤید الفضلا) (هفت قلزم).
- ایوان زنگاری، اشاره بفلک قمر است. (هفت قلزم).
ایوان سیماب، اشاره بفلک قمر است. (مؤید الفضلا) (هفت قلزم).
- ایوان قدس، کنایه از آسمان است:
بگذران مرکب از سپهر بلند
درکش ایوان قدس را بکمند.
نظامی (هفت پیکر ص 10).
، خانه:
جهان جای بقا نیست بآسانی بگذر
به ایوان چه بری رنج و بکاخ و ستن آوند.
طیان.
، مجازاً به معنی روزگار و زمانه
لغت نامه دهخدا
اینطرف و این کنار، (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُو شُ دَ)
مخفف از این پس. از حالا. از این ببعد:
بدو گفت هرگز تو در خان من
ازین پس نباشی نگهبان من
چنین داد پاسخ ورا پیشکار
که ایدون گمانم من ای شهریار
کزین پس نیابی تو از بخت بهر
بمن چون دهی کدخدائی شهر.
فردوسی.
سپاه دو کشور چو کردم نگاه
ازین پس جز او را نخواهند شاه.
فردوسی.
لغت نامه دهخدا
(گُ)
نام کرسی بخش در لوار-انفریور ولایت نانت به فرانسه. دارای راه آهن و 2153 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(هََ سَ / سِ)
هر چیز بسته شده که بدشواری وا شود. و افسرده و منجمد شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
رب النوع رعد. بادهای تند سپاه ایندره را تشکیل میدهند و دنبال او میروند. (مزدیسنا چ دکتر معین ص 34) ، درربودن، شایسته و سزاوار کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ازین پس
تصویر ازین پس
از این پس از حا از این ببعد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دین پژه
تصویر دین پژه
پژوهنده دین جوینده دین، روز پانزدهم از هر ماه ملکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دین به
تصویر دین به
کیش و آیین برتر، دین بهتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از این همه
تصویر این همه
این قدر این اندازه، بسیار بسی، این مسافت این فاصله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از این ور
تصویر این ور
این طرف این جانب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از این سر
تصویر این سر
این دنیا این جهان عالم مادی مقابل آن سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اینگاه
تصویر اینگاه
حالا، حال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از این گاه
تصویر این گاه
الان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زین پس
تصویر زین پس
من بعد
فرهنگ واژه فارسی سره
اکنون، الان، این لحظه، حال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
این دفعه، این قسمت
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
آن بار، آن دفعه
فرهنگ گویش مازندرانی
آن جا
فرهنگ گویش مازندرانی
چیستان
فرهنگ گویش مازندرانی
این تا
فرهنگ گویش مازندرانی
این را، این یکی
فرهنگ گویش مازندرانی
این دفعه
فرهنگ گویش مازندرانی
امسال
فرهنگ گویش مازندرانی
این دفعه، این قسمت
فرهنگ گویش مازندرانی
این طرف، این سوی
فرهنگ گویش مازندرانی
از اصوات به هنگام ابراز انزجار از بوی ناخوش
فرهنگ گویش مازندرانی
این یکی، این
فرهنگ گویش مازندرانی
این قسمت، این طرف
فرهنگ گویش مازندرانی
خرمن کوبی با اسب، به دنبال اسب در خرمنگاه، خرمن کوفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
یک لنگه کفش، یک لنگه در، یک لنگه جوراب و
فرهنگ گویش مازندرانی
این دفعه، این قسمت
فرهنگ گویش مازندرانی
در زیر سایه
فرهنگ گویش مازندرانی